MultiHoster
0

Posted in


بالاترین را دوست داشتم چرا که سه سال روزها و شبهامو باهاش میگذروندم.
بالاترین رو دوست داشتم چرا که خبرهای جدید و رو بمن هدیه میداد .
بالاترین رو دوست داشتم چون بمن اجازه میداد تو سرزمینی که نمیتونستم عقاید دینی ام رو بگم تو بالاترین میگفتم.
بالاترین و دوست داشتم چون دوستان زیادی رو برام باقی گذاشت یادم داد شنیدن نظر مخالف و احترام گذاشتن به نظر مخالفانم را تمرین کنم.
بالاترین و دوست داشتم چون واقعا بالاترین بود نه والاترین.
بالاترین و دوست داشتم چون تو روزای سخت و غمدار انتخابات تنهامون نزاشت و سنگ صبورمون بود.
بالاترین و دوست داشتم چرا که با همت کاربراش روزهای خاطره سازی رو برامون بوجود اورد.
بالاترین و دوست داشتم چون حماسه 25خرداد عاشورا روز قدس 16اذر 13 ابان بدون یاری بالاترین به تاریخ نمیپیوست!
بالاترین و دوست داشتم چون شجاعت گفتن خیلی حرفا رو داشت.
سخن وکوتاه میکنم و میگم دیگه بالاترین و دوست ندارم چون دینو دینداران را به کاربرانش ترجیح داد و دموکراسی و سکولار بودن رو زیر پاش لگدمال کرد
خداحافظ بالاترین:((
Read More

حکایت تلخ دختران سرزمین من

0


حکایت تلخ دختران سرزمین من: دست پاچگی فوتبالیست ایرانی بعد از افتادن کلاه در زمین فوتبال

 برگرفته از سبز فوتو

Read More

برگزاري نماز عيد سعيد فطر به امامت مرجع سبز

1

برگزاري نماز عيد سعيد فطر به امامت مرجع سبز ايت الله سيد علي محمد دستغيب،فردا صبح مسجد قبا!
 ساعت 6:30 صبح
Read More

شخصیتهای معروف پس از بازداشت!

0

قیافه ی شخصیتای معروف سینمایی بعد از بازداشت در یک تجمع اعتراضی!











منبع اصلی: weirdexistence.com
Read More

ليلة القدر و ختم قرآن و دعا براي آزادي زندانيان سياسی

0



180 سبز اندیش خداجو در شبهای قدر دست به دعا برداشتند و 16 بار قران سراپا سبزرا قرائت کردند تا در حکومتی که رهبرش خود را بالاتر از خدا میداند ،از خدا کمک بخواهند. 
پروردگارا! ليلة القدر بود. همان شبي که تو از هزاران شب برترش ساختي. همان شبي که تو قرآنت را شاهدی از وجود بیکرانت قرار دادی تا به واسطه آن نور و مهر وجودت را دریابیم. اما اینک، صاحبان قدرت قرآنت را مهجور گذاشتند و انتخابشان بر ظلمت قرار گرفت.
خدایا! دينمان در گرو مصلحتها افتاده است! به نام نامیت کشتند و بردریدند و ستمکاری پیشه کردند. به نام دینت بر ما جفاها رفت. چه میله های سرد که برافراشتند. چه قبرستانها که آباد کردند. چه رختهای عزا که بر تنها پوشاندند. چه قلمها که شکستند و چه صداها که خفه کردند.
و اکنون جمعی از عزیزترین فرزندان این مملکت به بهانه های واهی و محروم از حقوق اولیه شان درسیاهچاله­ها بسر می برند. سی سال پیش با وعده نان و نفت و آزادی و رفع استبداد، و با نشان دادن چهره ای رحمانی از دین وکالت مردم را پذیرفتند و امروز با خیانت در آن امانت، انبانشان خالی از عدل و انصاف و اسلام و آزادی و دموکراسی و مملو از ظلم و جنایت و تجاوز است. سرداران فقیر دوران جهاد، امروز فربگان نفتی شده اند و دانشمندان و دانشجویانمان خانه نشین و زندانی و مردمان وارسته در کسب قوت و رزق روزانه ناتوان. دردآورتر آنکه این همه ظلم و جنایت و غارت و ناکارآمدی و بی لیاقتی، به نام اسلام انجام می گیرد و ولایت باطلشان را شعبه ای از نبوت و امامت می دانند. جان و مال مردم را به دست گرفته اند و خداوندگونه بر زندگی مردمان حکم می رانند. ناظران و معترضان را برنتابیدند. به حیله و نیرنگ فریبمان دادند و شب را روز نمودند. زخمها برجان کشور زدند و میراث گذشتگان به باد دادند .سقوط آغاز شد و دردا که این بار در نور، چراغ نور را ربودند! عدالت از ياد نرفته، عدالت را در يادها کشته اند و تفسير خود را که عين بي عدالتي است، عدالت وانمود کرده اند. قضات به مصلحت حضور در قدرت راي ميدهند ، نه به حق و حق گويان. هم شاکي و هم دادستان و هم قاضي و هم قاضي القضات همه يکسان مي بينند و مي انديشند .
مخالفت با دستگاه جورشان را محاربه با خداوند می دانند و خداوندگاری به واقع بر آنها مشتبه شده است. طشت رسوایی ­شان از بام فروافتاده، اما همچنان خود را به اسلام و مسلمانی منتسب می کنند. امروز بر همگان آشکار شده است که این دستگاه جور، بازتولید همان استبداد اموی است که خطبه به نام امیرالمومنین می خواندند و جنایت را به نام اسلام روا می داشتند. خیابان ها را لشکرگاه کرده اند و به خیال خودشان با زور اسلحه و اسیر و زندانی کردن مردمان آزاده، می­توانند ایوان مداین را از فرو ریختن نجات دهند. ولی نمی دانند که فتح دلها را اسلحه و زور به کار نمی آید  و دلهای هیچ آزاده­ای با این همه ظلم همراه نیست.
این روزها، روزگار عسرت مومنین است. از یک سو دین را به تاراج رفته می بینند و از پس این همه سو استفاده ای که از دین شده است، توان دفاع از دین و دینداری را از دست داده اند و از سوی دیگر دستشان در جلوگیری از این یغماگری کوتاه است. ناگزیر دست به دعا برداشته اند و در این روزها که خداوند وعده داده است که ناله و استغاثه زمینیان را شنواتر است، دست به سوی آسمان بلند کرده اند و رفع ظلم را آرزو می کنند، شاید که دعایشان استجابت شود و حکومت جور فرو پاشد و  فرزندان ایران که عزیزترین لحظات عمرشان را در زندان های رژیم سپری می کنند آزاد شوند.
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد، من و ساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم.
اکنون در این شبهایی که بهتر از هزار شب است، برآنشدیم تا با خواندن و تفکر در آیات تو،  با توسل به نشانه های مهر تو که برایمان گذاشته­ای از تو بخواهیم تا دلهای یاران مبارز دربندمان را آرامش بخشی و در گشودن بندهای ظالمان از پرو بالشان یاریمان کنی. نذر این دلها بر آن قرار گرفته که به پاس ختم قرآن، هر چه زودتر عزيزان در بند ما از بند اسارت رهايي یابند. 
خدايا! حال آنها که رویمان گلوله گشود و جوانانمان را به خاک و خون کشید. غل و زنجیرها را محکمتر کرد و زندانها را از بهترین مردمان سرزمین پاکان پرکرد، را به بهترين حال اصلاح فرما و ما را به سلاح صبر و ايمان مجهز نما.
پروردگارا! به ما و دوستانمان پيروزي و سلامتي و صبر در راه رسيدن به آزادي عطا فرما.
-------------
Read More

جاهل باباته!

1

نمايشگاه خیابانی "فتنه سبز" در حاشيه راهپيمايي روز قدس
 خاک بر سر مردمی که با حرف جاهل! دچار اختلاف شوند!
 باید به طراح این پوستر بگم که جاهل باباته که اگر ساکت میماند مادرت به خطا نمیرفت!
Read More

دردي كه يكسال تو سينه ام هست ,تحمل شنيدن داريد؟

0

ین مطلبو یکی از دوستام مریم رو فیسبوکش گذاشته بود و من با اجازه اش میزارم خیلی غمناکه خیلی:(
خرداد پر حادثه هم فردا تموم ميشه
اما حكايت همچنان باقي است

واقعا اين يكساله هر روزش پر از خاطره بود خاطرات تلخ و شيرين و ترش و تند و ملس
اما خرداد براي هركي يك جور يه

از روز اولش ميخواستمممم با يكي درد و دل كنم اما نشد هي اين بغض لعنتي رو قورت دادم و هي قورت دادممم
تا به امروز كه ديگه مثل قورباغه شدم ;)

روز 30 خرداد بدترين روزي بود كه داشتمممممم
از طرفي اتفاقات از22 تا 28 خرداد
راهپيمايي سكوت 25 خرداد همه يك دل در هرپست و مقام از كارگر و كارمند و دانشجو استاد و مدير و جانباز و روحاني تا بچه توي كالسكه از 4 عصر تا10 شب انقلاب كجا آزادي كجا اونم پياده اونم بي نفس
وچه پرشكوه
ديدن سيد خندان ,سخنراني مير با بلند گوي سبزي فروشي تو او ن جمعيت, بوسه فرستادن كروبي روي اون كانكس خاكستري و...مردمي كه يك صدا فقط و فقط راي خودشون رو مي خواستند
(دروغگو دروغگو 63%كو ؟؟؟)و (خس و خاشاك تويي دشمن اين خاك تويي)و....

و عزيزايي كه اونروز پر پر شدن

آره داشتم ميگفتم اينا همه يك طرف و سخنراني آقاي خامنه اي كه اولش يكي به ميخ ميزد و يكي به نعل و درنهايت دستور خشونت علنا داد ه شد!!!!!

از اون روز بود كه چشمهاي پدر و مادرم رو آروم نديدمم تمام مدت استرس داشتند بخصوص وقتي من خونه نبودمممم

از اينجا به بد خيلي خيلي براي مريم تلخ اگه كسي طاقتش رو نداره نخونه

صبح 30 خرداد بعد اذان صبح بود كه غسل شهادت كردمم نميدونم چرا از قبل هم نميخواستممم اينكار و انجام بدم يك دفعه اي شد...

بعد ياد خوابم افتادمممم 2 تا چشم درشت قهوهاي سوخته كه يك جورايي خوني بود !!!!حالا اين چشم چي بودد؟؟؟؟؟

خلاصه رفتم سر كار و ساعت 3 هم جيم زدم و با چند تا از بچه ها رفتيم انقلاب
اوه ه ه چه خبره ؟؟؟؟
اين همه لشكر لباس شخصي آمده به عشق امام زمان و نايبش ......
كه من بچه مسلمون سيد طباطبايي پدر و مادر انقلابي جبهه رفته مجروح شده و.... رو بزنه به چه جرمي ؟؟؟؟؟

بماند كه ما رنگ ميدون انقلاب رو نديديم و تو كوچه ها مشغول سنگ خوردن و سنگ زدن بوديممم
دقيقا مثل اين فيلم هايي كه از فلسطين و .... نشون ميده
يادم نميره انقدر گاز خورده بودم كه به زور نفس ميكشيدمممم اما هيچ كي از راهش پشيمون نبود
تو يكي از اين فرعي ها بچه ها رفتن آقاي مهدي خزعلي رو آوردن واسطه كردن كه راه و باز كنه !!!!چه خيال خامي !!!!!چون همون موقع ايشون رو سوار يك ماشين كردند .و حمله رو به سوي ما شروع كردند و مثل تانك با اون لباسهاي سياه و رعب آور از روي سر و كله ما رد ميشدن دقيقا اون موقع احساس ميكردم اين گوشت و نخود لوبيا وقتي گوشت كوب ميخوره تو سرشون چه حالي دارن !!!!!حال من اونطوري بود

خلاصه با تمام قوا خودمون رو رسونديم به سر شادمان
همونجا بود كه يك جون 20 ساله رو ديدمممم كه رهبري گروه رو داشت تظاهرات رو كنترل ميكردد حواسش به شعارها بود كه راديكال نشه
اما چشم همون چشمهايي بود كه تو خواب ديده بودممممم
ما هم با اون گروه همراه شديممم
دروغ چرا ؟؟؟؟؟ همه حواسم به اين جوون بود تا به يك نقطه اي رسيديم كه حالت محاصره بود يك پاساژ خالي هم اونجا بود تا سربازان گمنام حمله رو شروع كردن تعداد زيادي از كسايي كه به ما بودن رفتند تو اين پاساژ و كركره سوراخ سوراخم اوردن پايين يك تعداد كمي هم رفتن تو يك ساندويجي از اون جايي كه من هميشه بايد تا لحظه آخر فضولي كنمم نتونستم فرار كنم همونجا كنار يك سطل آشغال وايساده بودم كه يكي از اين لباس سياه ها اومد دوتا اشك آور انداخت تو پاساژ و رفت پاساژ راه خروجي نداشت مردم داشتند خفه ميشدند من و همون جوان چشم قهوهاي كه اسمش علي بود بيرون مونده بويمم هرچي زور زديم نتونستيم كركره رو بديم بالا
تو همين گير و دار يكي از همين هموطنان لباس شخصي اومد كه 2 تا اشك آورديگه بندازه تو پاساژ با علي در گير شد علي هم چوب رو ازش گرفت و كوبيد تو سرش وسرش شكست واون لباس شخصي فرار كرد علي كلي ذوق كرده بود والله اكبر ميگفت 2 تا مغازه دار اومدن كمك و تونستن يك راه كوچيك باز كنند كه مردم از پاساژ فرار كننند همون موقع صداي شليك ميومد مردم متفرق شدن من دنبال دوستام ميگشتم يك لحظه ديدم گاز اشك آور زدن و صداي تير اومد داشتمم كور ميشدم به زور چشامو باز نگه داشتم و دود كارتن خوردم و داشتم ميرفتم پيش دوستامم كه پام خورد به يك چيزي به زور كه چشام و باز كردم ديدم پاهام تو خونه باورم نميشد نشستم وديدم علي غرق خونه گرفتمش تو بغلم ببينم كجاش خورده از پشت خورده بود بهش نميدونستمم چيكار كنممم كارايي كه بلد بودم كردممم اما خون بند نميومد يك دوست پزشك داشتم كه اون روز كشيك بود تو يه بيمارستان نزديك اونجا زنگ زدم گفت بيارش اينجا قيامته .......

خلاصه اومدم علي رو بلند كردم 3و4 نفر ديگه هم وايساده و شوكه بودن به علي گفتم دارم ميبرمت بيمارستان
گفت نه فايده نداره
كور شم اگه دروغ بگم گفت اسمم علي منم زود گفتم علي جان بايد بريم بيمارستان
گفت نه ميخوامممممممممم يك قولي بدي بهمممممممممممممممممممممممممممممممم
گفتم جانممم گفت اسمت؟ گفتم مريمممممم
گفت گفت باهم باشيد
نذاريد .....
بمونيد ...
فراموش نكنيد
و ربان سبزش رو گفت ور دارم براي خودممممممممممم و يك نفس كشيد عميق با دو چشممممممممممم باز باز باز
اومدن بزور بردنش يك عالم زخمي پشت وانت بود علي رو هم انداختن رو اونا......
و من موندممممم ديونه تر از هميشه
بايك مانتو غرق خون دستاي غرق خون و يك ربان خوني كه عزيزترين چيزي كه دارممممممممممممم
مانتو خوني ام رو مثل يك لباس نو يك سال تو كمد گذاشتممم
هر وقت در كمد رو باز ميكنممممممم بوي عطر علي به مشاممم ميخوره وقتي دلممم ميگيره مانتو رو بغل مي كنم و نفسش مي كشمممممم
باهاش حرف ميزنممم
هيچ وقت عكسي ازش نديدمممممممم

الان بعد يكسال اومدم رو پشت بوم دارم هوار ميزنمممممممممممممممممممممممممممم
علي علــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي علي
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن سر قولم هستمممممممممممم
من وخيلي هاااااا هستيممممممممممممممم تا آخرش
به قيمت خونممممممممم به قيمت جونمممممممم به قيمت جسمم
هستممممممممممم حتي اگه تنها باشممممممممممممممممم

علي امروز اومدممم همونجااا همونجااا كه بهت قول داده بودمممم
علي مردممم نگاممم ميكردن نشستممم كف زمين
علي نشستممممم برات شمع روشن كردمممممم آدمها اول بهم مي خنديدن بعد كه شمع و ديدن انگار فهميدن و علي اشكام تمومي نداشت علي اومدممممممممممم بهت بگممممممممم من هستممممم ديدي تو از پيش خدا ؟؟ديدي علي ؟

علي جان
همرزمم
هم فكرم
هم دلممممم
هم وطنم
...
من موندممم باتمامممم
دردهاي يكساله ام
ديدي تو از اون بالا؟؟؟؟
با اينكه از فرداش كه آسمون رو ديدمممممم ديگه مدتها از نور خورشيد محروم بودمممم
اما ياد تو
جسارتت
شهامتت
ايمانت
عشقت و
روح بلند و آزاديخواهت
هرگز هرگز هرگز فراموشم نخواهد شددددددد
وهستمممم داداشي
و تـــــــــــــــــــــــا هم نداره

علي علي علي

دوستت دارمممممممم

علي جان ببخش كه .....


ببخشيد دوستاي گل من .....
Read More

پادگان امام خامنه ای!

9

Posted in

پادگان آقا هم رسید!!


Read More

نوستالژی

0

Posted in

میخوام با این پست,حس نوستالژتونو قلقلک بدم!!

بیشترش رو عکس هنرمندا تشکیل میده...
اصطلاح جذاب نوستالژی Nostalgia از دو کلمه یونانی ساخته شدهاست : nostos که به معنی بازگشت به خانهاست و algia که معنی «درد» میدهد. واژهنامه انگلیسی آکسفورد ، نوستالژی را شکلی از دلتنگی که ناشی از دوری طولانی از زادگاه است ، تعریف کردهاست. نوستالژی nostalgia را میتوان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا ، اشخاص و موقعیتهای گذشته ، تعریف کرد. معنی دیگر نوستالژی دلتنگی شدید برای زادگاه است.

چه دفترایی داشتیم












جهان پهلوان تختی در حال تجلیل از مادرش


هایده و همسرش

حمید شبخیز ، مارتیک و شادروان فرزین


مش قاسم با بازی خیره کننده پرویز فنی زاده مستخدم دایی جان
پوستر رنگارنگ با اجرای فرخزاد وبا هنرنمایی خوانندگان




حمیده خیر آبادی ( نادره)
روحش شاد
 
ابی


لیلا فروهر و گوگوش در نمایی از فیلم چهار خواهر


گوگوش و سعید کنگرانی در نمایی از فیلم در امتداد شب ساخته پرویز صیاد(( پرفروشترین فیلم سال 1356))


مهین شهاب ، عزت ا...انتظامی و فرزانه تاییدی


دو خواهر(( مهستی و هایده)) در مراسم جشن چهارشنبه سوری در سال 1353
 
ایستاده:ایرج رستمی ،گلپا ، فرخ سجادی ، کیوان
نشسته: پرتو ، فخری نیکزاد، مهناز ، رامش ، نیلوفر ، سیمین غفاری
جلو : ژاله سام و ایرن

گوگوش ، منوچهر نوذری و رضا جاوید نیا مجری تلویزیونی

گیتی ، گوگوش ، مهستی ، عارف، رامش و منوچهر سخایی


منبع: عکسها منبع دقیقی ندارن هر کدوم از یه جایی گرفته شده
Read More

جمهوری هردمبیل اسلامی ایران

14

Posted in , , , , ,

مجموعه عکسهایی که فقط توی ایران امروز میشه دید

ایران تنها جاییه که یه پنیر برای فروش باید اسمش رو عوض کنه! :D

























دیگه کافیه!
Read More

ذغالی. با پشتیبانی Blogger.